خدایی تو ، بی بندگی من

 
 
 
 
خدای خوب من..
من برای داشتن تو ریسمان نبسته‌ام؛ دل بسته‌ام...
همین که حالِ دلم خوب است برای مرا کافیست
خدای خوب من...
حسابگرانه تسبیح به دست می‌گیرم
و از تو بی‌حساب روزی می‌خواهم
حسابگرانه ذکر می‌گویم
و از تو بی‌حساب نعمت می‌خواهم
حسابگرانه صدایت می‌کنم
و از تو بی‌حساب توجه می‌خواهم
حسابگرانه بندگی می‌کنم
و از تو بی‌حساب خدایی می‌خواهم
همه‌اش شد«من»
کاش می‌فهمیدم که همه‌اش باید «تو» باشد
می‌نازم به خدایی‌ات.. که با این همه بی‌بندگی، خدایی‌ات حرف ندارد...
نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 7:38 بعد از ظهر توسط بانو |