آرامشی از جنس خدا...

روزهای رفته زندگی را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد.
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند
چه آدمها که شناختم و چه آدمها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
وچه….
وسهم من از این همه , یادش بخیر میشود
کاش ارمغان روزهایی که گذشت
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود..

نوشته شده در یک شنبه 31 مرداد 1395 ساعت 10:29 بعد از ظهر توسط بانو |

هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت…

خدایا…
بیاموز به من که لحظه ها در گذرند….
بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست…
که می گذرد…
اگر دلتنگم…
در تمام این لحظه ها تو در کنار منی…
از نیروی بی پایانت بی نصیبم مگذار ….
نگرانی هایم را بدست تو می سپارم…..
و قدم میگذارم در راهی که تو میخوانی ام…..
و هرچه در این مسیر برایم مهیا کرده ای را با آغوش باز می پذیرم….
هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت…
چه سخت و چه آسان…
چه تلخ و چه شیرین…
که با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل میشوند.

نوشته شده در سه شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 12:16 قبل از ظهر توسط بانو |

روزدختر ...

دوستـــــــای گلم  (پرنیان جون ، آرام عزیزم  و زهرای گلم ) روزمـــــــــــون مبارکـــــــــ ^_^ 

و ولادت حضرت معصومــــه رو هم به همه تبریک میگم 

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 مرداد 1395 ساعت 10:22 بعد از ظهر توسط بانو |

خدا آرام جان ...

 

 
 
 وقتی پایین ترینی خدا امید است
وقتی تاریک ترینی خدا روشنایی است
وقتی ضعیف ترینی خدا نیرو است
و وقتی غمگین ترینی خدا آرام جان است 
نوشته شده در شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 11:10 قبل از ظهر توسط بانو |